جملات حکیم ارد بزرگ رو که میدونم خیلی دوست دارید براتون گذاشتم تو اینجا با چندتایی خبر . راضیم به رضایتتون . خوشحال میشم با نظراتون . پس نظر یادتون نره
-*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*- -*-
تیم ویژه برای تکمیل روند درمان بهداد سلیمی
۱۳۹۴\۰۸\۳۰ - ۲:۳۵ PMستایشگری و تشویق هنر است ، هنری که با آن می توان ناراست ترین آدمیان را هم ، دلپسند نمود . حکیم ارد بزرگ (Great Orod is one of the most important Iranian philosophers)
سخت نمودن پیمان زناشویی، به نام ارزش نهادن به سنت ها درست نیست. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_Father of modern philosophy)
آدم نیرومند، در هنگامه پیکار نیز به دیگران امید و شادی هدیه می دهد. حکیم ارد بزرگ (بزرگترین فیلسوف ایران)
آینده از همین امروز می گذرد ، پس امروز را باید به درستی پیمود . حکیم ارد بزرگ (Great Orod)
آنانیکه تنها به خود می اندیشند ، براستی بزهکارند . حکیم ارد بزرگ (کتاب سرخ)
تنها زبان همسران شایسته ، مهر و مهربانی است. حکیم ارد بزرگ (بزرگترین فیلسوف جهان)
دامن خرد و حکمت ، از جادو و دروغ به دور است . حکیم ارد بزرگ (جملات ناب , سخنان ناب)
دانش امروز ، فر بسیاری در پی داشته ، ولی نیروی جاری سازی آرامش در روان ما را ندارد . آسودگی و آرامش ، در سخن خردمندان است . (بزرگترین فیلسوف تاریخ ایران)
دانش آموزان ، جوانه های برخواسته از وجود آموزگاران هستند . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of history)
اگر شما به سختی ها پشت کنید ، آنها هیچگاه به شما پشت نخواهند نمود ، باید خردمندانه با سختی ها مبارزه کرد . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_World philosopher)
ارتشیان تنها پاسدار ((پرچم)) یک سرزمین نیستند، همه مردم باید نگاهبان آن باشند . حکیم ارد بزرگ (متفکر ایرانی)
با اشک ریختن ما ، ناتوانان توانا نمی شوند ، باید کوشش کرد و توانا شد ، آنگاه کمک نمود . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest contemporary philosopher)
باور درونی ، نیروی شتاب دهنده ، پرتاب شدن به سوی ایده هاست . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest thinker)
مهربانان ، شادی آفرینند. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of the world)
مهربانان به یاد ما هستند ، حتی زمانی که ما خود را فراموش کرده ایم. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_Philosophy and wisdom)
آنکه با آدمهای گستاخ گفتگو می کند، دیر و یا زود به گناه آنها گرفتار آید. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_World Philosophy teacher)
شادی و امید روان آدمی را می پرورد ، گر چه ، تن رنجور و زخمی باشد. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_philosopher king)
فرمانروای اندرزگو ، شایسته پیشوایی نیست ، تنها آنانی بایسته اند که کار می کنند . حکیم ارد بزرگ
بکارگیری آشنایان ناکارا ، در یک گردونه کاری ، برآیندی تلخ در پی خواهد داشت . حکیم ارد بزرگ
آدمیان تندخو و خشمگین را ، از دستگاه سیاسی دور کنیم . حکیم ارد بزرگ...............................................
مردم ، شاگرد سیاستمداران نیستند . حکیم ارد بزرگ
نام سیاستمداران مهربان و بخشنده ، جاودانه است . حکیم ارد بزرگ
نگهبانی از داشته های یک کشور ، برای سیاستمداران ، یک هنجار همیشگی است و انجام آن خودستایی ندارد . حکیم ارد بزرگ
آرمان آدمهای کارآمد ، پیدا نمودن راهی مناسب ، برای ساختن ایده هاست . حکیم ارد بزرگ
تنهایی را برای دشمن خویش نیز آرزو نکنید . حکیم ارد بزرگ
زمانه به ما می آموزد ، بسیاری از باید ها و نبایدها ، خنده آور بوده اند . حکیم ارد بزرگ
کسی که فریفته نگاهی می گردد ، توان رها نمودن دیگران را ندارد . حکیم ارد بزرگ
زیباترین جملات
خوار نمودن هر آیین و نژادی ، به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید. حکیم ارد بزرگ
سخنان بزرگان
تنها کسی که دلیل خواری همیشگی ما می شود ، خود ما هستیم . حکیم ارد بزرگ
............................................................................................................................................
اوحدی
هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
ما را رسد، که بیتو ندیدیم روی خواب
ما را دلیست گمشده در چین زلف تو
اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب
باریک تر ز موی سؤالیست در دلم
شیرینتر از لب تو نگوید کسی جواب
رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد
در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟
چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ
عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب
هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد
برآب دیدهای، که دل کس شود کباب؟
جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا
چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟
یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
یا دگر بیرون مرو چون آفتاب
بند کن زلف جهان آشوب را
گر نمیخواهی جهانی را خراب
رنج من زان چشم خوابآلود تست
چون کنم، کندر نمیآید ز خواب؟
زلف را وقتی اگر تابی دهی
آن تو دانی، روی را از من متاب
من که خود میمیرم از هجران تو
بر هلاک من چه میجویی شتاب؟
تا نرفتی در نیامد تیره شب
تا نیایی بر نیاید آفتاب
حال هجران تو من دانم، که من
عاشقم، روزی بر آویزم بتو
تشنهام، خود را در اندازم به آب
اوحدی کامروز هجران تو دید
ایزدش فردا نفرماید عذاب
امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!
ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب!
خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو
شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب!
بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا
خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب!
چونت ز دل برآمد، جانا که بیرقیب
بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب!
دری و دور گشته ز دریای چشم ما
ای در باز گشته ز دریا، عجب، عجب
آگاه چون نکردی ما را ز آمدن
ناگاه چون فتادی اینجا؟ عجب، عجب!
زینهاست کاوحدی به تو دادست دل چنین
زان دل چگونه آمد اینها؟ عجب، عجب!
ستاره هاشمی
جدایی از زندگی زناشویی ، دلیلی برای رها کردن فرزند نیست . رها نمودن فرزند ، هم وزن جنایت ، شرم آور است . حکیم ارد بزرگ
هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس که به خود بگوییم : اینبار ، کار ناتمام را به پایان می رسانم . حکیم ارد بزرگ
هیچ کس و هیچ چیز ، نمی تواند از پویندگی ما جلوگیری کند . حکیم ارد بزرگ
جهان را آغاز و انجامی نیست ، آنچه هست ، دگرگونی در گیتی است . ما دگرگونی در درون گیتی را زایش و مرگ می نامیم . ما بخشی از دگرگونی در گیتی هستیم ، دگرگونی که در نهان خود ، پویش و شکوفایی را پیگیری می کند . بروز آینده ما ، بسیار فربه تر از امروز خواهد بود ، ما در درون گیتی ، در حال پرتاب شدن هستیم ، پرتاب به سوی جایی و نمایی که هیچ چیز از آن نمی دانیم ، همان گونه که در کودکی از این جهان هیچ نمی دانستیم . میدان دید ما ، با همه فراخنایی خود ، می تواند همچون شبنمی کوچک باشد بر جهانی بسیار بزرگتر از آنچه ما امروز از گیتی در سر می پرورانیم ، پس ، گیتی بی آغاز و بی پایان است . حکیم ارد بزرگ
خواست واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدها و امواج گیتی است . حکیم ارد بزرگ
بزرگترین گمشده های ما در زندگی ، نزدیکترین ها به ما هستند . حکیم ارد بزرگ
آنکه مهربان نیست ، بیمار است . حکیم ارد بزرگ
مهربانی ، هدیه پاک گیتی در درون همه ما آدم هاست . حکیم ارد بزرگ
کتاب سرخ - Red Book - ;jhf svo
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمهٔ حیوان حیاتی انوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را