وحشی بافقی کیست ؟

وحشی بافقی کیست ؟

درباره وحشی بافقی . چهره های ماندگار و مشاهیر ( قلبی که برای ایران نمی تپد ، بهتر است هرگز نتپد)
وحشی بافقی کیست ؟

وحشی بافقی کیست ؟

درباره وحشی بافقی . چهره های ماندگار و مشاهیر ( قلبی که برای ایران نمی تپد ، بهتر است هرگز نتپد)

کسی که فریفته نگاهی می گردد ، توان رها نمودن دیگران را ندارد . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 




فرمانروای اندرزگو ، شایسته پیشوایی نیست ، تنها آنانی بایسته اند که کار می کنند . حکیم ارد بزرگ


بکارگیری آشنایان ناکارا ، در یک گردونه کاری ، برآیندی تلخ در پی خواهد داشت . حکیم ارد بزرگ



آدمیان تندخو و خشمگین را ، از دستگاه سیاسی دور کنیم . حکیم ارد بزرگ...............................................


مردم ، شاگرد سیاستمداران نیستند . حکیم ارد بزرگ


نام سیاستمداران مهربان و بخشنده ، جاودانه است . حکیم ارد بزرگ



نگهبانی از داشته های یک کشور ، برای سیاستمداران ، یک هنجار همیشگی است و انجام آن خودستایی ندارد . حکیم ارد بزرگ


آرمان آدمهای کارآمد ، پیدا نمودن راهی مناسب ، برای ساختن ایده هاست . حکیم ارد بزرگ



تنهایی را برای دشمن خویش نیز آرزو نکنید . حکیم ارد بزرگ


زمانه به ما می آموزد ، بسیاری از باید ها و نبایدها ، خنده آور بوده اند .  حکیم ارد بزرگ


کسی که فریفته نگاهی می گردد ، توان رها نمودن دیگران را ندارد .  حکیم ارد بزرگ

زیباترین جملات
خوار نمودن هر آیین و نژادی ، به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید.  حکیم ارد بزرگ

سخنان بزرگان

تنها کسی که دلیل خواری همیشگی ما می شود ، خود ما هستیم .  حکیم ارد بزرگ


............................................................................................................................................



اوحدی


 

هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب

ما را رسد، که بی‌تو ندیدیم روی خواب

ما را دلیست گمشده در چین زلف تو

اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب

باریک تر ز موی سؤالیست در دلم

شیرین‌تر از لب تو نگوید کسی جواب

رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد

در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟

چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ

عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب

هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد

برآب دیده‌ای، که دل کس شود کباب؟

جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا

چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟

یا بپوش آن روی زیبا در نقاب

یا دگر بیرون مرو چون آفتاب

بند کن زلف جهان آشوب را

قمرالملوک وزیری

گر نمی‌خواهی جهانی را خراب

رنج من زان چشم خواب‌آلود تست

چون کنم، کندر نمی‌آید ز خواب؟

زلف را وقتی اگر تابی دهی

فریدون مشیری

آن تو دانی، روی را از من متاب

من که خود میمیرم از هجران تو

بر هلاک من چه می‌جویی شتاب؟

تا نرفتی در نیامد تیره شب

تا نیایی بر نیاید آفتاب

حال هجران تو من دانم، که من

عاشقم، روزی بر آویزم بتو

تشنه‌ام، خود را در اندازم به آب

اوحدی کامروز هجران تو دید

ایزدش فردا نفرماید عذاب

امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!

ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب!

خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو

شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب!

بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا

خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب!

چونت ز دل برآمد، جانا که بی‌رقیب

بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب!

دری و دور گشته ز دریای چشم ما

ای در باز گشته ز دریا، عجب، عجب

آگاه چون نکردی ما را ز آمدن

ناگاه چون فتادی اینجا؟ عجب، عجب!

زینهاست کاوحدی به تو دادست دل چنین

زان دل چگونه آمد اینها؟ عجب، عجب!

 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد